جدول جو
جدول جو

معنی هم نشستی - جستجوی لغت در جدول جو

هم نشستی
معاشرت، مصاحبت، همدمی، منادمت
تصویری از هم نشستی
تصویر هم نشستی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

همنشین معاشر: مهتران چون خوان احسان افکنند کهترانرا هم نشست خود کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نشست
تصویر هم نشست
همنشین، همدم، برای مثال بشوی ای خردمند از آن دوست دست / که با دشمنانت بود هم نشست (سعدی - ۱۷۲)، مهتران چون خوان احسان افکنند / کهتران را هم نشست خود کنند (خاقانی - ۸۸۲)
فرهنگ فارسی عمید
بفعالیت های حیاتی و مراوده ادامه دادن، اشتراک دو گیاه در زندگی. یا هم زیستی همزیستی) مسالمت آمیز. ادامه فعالیتها و رابطه دو یا چند دولت که از لحاظ نوع و رژیم حکومت با یکدیگر فرق دارند بوجهی توام با صلح و سلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
معاشرت، مصاحبت، همدمی، منادمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نسبتی
تصویر هم نسبتی
منسوب بودن خویشاوندی، شباهت همانندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم زیستی
تصویر هم زیستی
((هَ))
با هم زیستن، کیفیت همکاری و اتحاد دو جاندار مختلف است به منظور تغذیه یا ادامه زندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
Fellowship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هم زیستی
تصویر هم زیستی
Coexistence, Symbiotic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
coexistência, simbiótico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
coexistencia, simbiótico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
współistnienie, symbiotyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
сосуществование , симбиотический
دیکشنری فارسی به روسی
співіснування , симбіотичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
co-existentie, symbiotisch
دیکشنری فارسی به هلندی
Koexistenz, symbiotisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
coexistence, symbiotique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
सह-अस्तित्व , सहजीवी
دیکشنری فارسی به هندی
সহঅস্তিত্ব , সিম্বায়োটিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
birlikte varlık, simbiyotik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی